سيب تو تنها گناه من شده بود
ز آسمان تو شهري گواه من شده بود

كمي ز گوشه ي چشمت پناه من شده بود

 

تو و نگاه تو آنجا ... نگاه من به تو بود

ستاره ها همه حيران به ماه من شده بود

 

كنار ثانيه ها - وقت ها و ساعت ها

تمام عقربه ها وعده گاه من شده بود

   

صداي نم نم باران مرا كجا مي برد ؟

شبي كه سيب تو تنها گناه من شده بود

 

كمي ز بغض زمين بر زمين فرو مي رفت

دمي كه غصه  هوا خواه من شده بود

 

"وصال " شهر تو بودم  وَ چندي از رفقا

فقط نشانه اي از نيمه راه من شده بود




طبقه بندی: عاشقانه،


تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به حيات نفسي مي باشد.